نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - رضوانه دباغ
بخشی از خاطرات خواهر دباغ از زندان ساواک
وقتی از کارها و وحشی بازی هایشان نتیجه نگرفتند، ما را از هم جدا کردند. لحظاتی بعد صدای جیغ و فریادهای دلخراش رضوانه همه جا را فراگرفت. به خود می لرزیدم، بغضم ترکید و گریستم، به خدا پناه بردم و از درگاهش برای رضوانه، تحمل در برابر این همه شدت و سبعیت التماس کردم. با وجود این همه شکنجه، رضوانه چیزی نداشت که بگوید. برای من هم همه چیز پایان یافته بود و از خدا شهادت را طلب می کردم.
کد خبر: ۳۹۳۹۵۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۹/۰۵